پس ملودیم زودتر بیا...
امروز نمی دونم از چی بنویسم به دنبال بهونه ای هستم تا باز هم مثل همیشه از توبنویسم
ولی هرچه فکر می کنم بهونه ای به ذهنم خطور نمی کنه
پس بی بهونه می گم دوست دارم دلم برات تنگ شده
کاش سرنوشت کمی دست از لجبازی برمی داشت و من یک بار دیگه می دیدمت
هرچند اگر تمام عمر هم چشمان تو را به نظاره بنشینم برای من کم است
ولی لحظه ای دیدن تو می تونه دلمو تا مدتی آروم کنه
می دانم سرنوشت این بار قصد مغلوب کردن منو داره
ولی فریاد می زنم که همه بشنوند این بار با دفعات قبل فرق داره
می خوام همه بدونند که من لذت تنهایی رو به تمام لذت های بدون تنهایی خود ترجیح میدم
و به قول شاعر :تنهایی گرچه کشنده است واسه من خیلی عزیزه
می خواهم تنهایی ام را تنها با تو قسمت کنم
تویی که خود این تنهایی رو به من هدیه دادی بیا عشقم منتظرتم ...

من و ملودی
جمعه 25 آذرماه سال 1390 ساعت 07:00 ب.ظ