نمیدونی
که چه حالی داره قلبم ، نمیدونی که چه بغضی تو گلومه
نمیدونی که چه بی قرار و گریونم ، وقتی دونه دونه
عکسات رو برومه
نمیدونی چقدر دستاتو کم دارم ، نمیدونی چقدر تنهایی
بی رحمه
که وقتی نیستی توی اینه میبینم ، یه مردی که شکسته و نمی
فهمه
یه مردی که شکسته و نمی فهمه
تموم
ساعتا رو بی تو داغونم ، تموم عمرمو یاد تو میمونم
که واسه یک لحضه برگردی به این خونه ، ببینی تو نبود تو
چه دیوونم
بگو دستامو میشناسی یا نه ، نگو عطرم واسه تو اشنا
نیست
بگو که هنوزم منو میشناسی ، فقط نگو نگو که ناشناسی
دیگه
دستای سردم نا نداره ، قلم رو روی کاغذی بیارم
که به یاد تو ترانه بنویسه ، همون مردی که بی تو بی قراره